يادداشت سردبير٬ شماره ٢۴٣
سياوش دانشور
از ثابتى تا مخملباف
اينروزها در باره وقاحت پرويز ثابتى و اظهاراتش در صداى آمريکا خيلى ها نوشته اند. بازگو کردن سابقه جنايتکار و اعتراض به اينکه چرا مجرمى٬ شکنجه گرى٬ متجاوزى٬ و يا قاتلى در مقام سخنور و "صاحب نظر" در رسانه ها يا در ملا عام ظاهر شود٬ البته بسيار برحق است. گفتن حقيقت تاريخى٬ هرچه بوده٬ همواره يک پرنسيپ سياسى و اخلاقى است که متاسفانه در ميان نيروهاى اپوزيسيون بورژوائى ايران بسيار کمياب است. بايد در مورد ثابتى ها و ساواک و ساواما و سران و دست اندرکاران اين نهادهاى مخوف بورژوازى سلطنتى و اسلامى گفت و نوشت تا حقيقت تاريخى قربانى مصلحت سياسى و مهمتر ابقاى مجدد ثابتى ها در آينده نشود.
اى کاش اين معترضين به حضور رسانه اى ثابتى سر شکنجه گر ساواک٬ که اساسا به جنبش ملى اسلامى تعلق دارند٬ خودشان ذره اى به حقيقت تاريخى پايبند بودند. اى کاش نقطه عزيمت اين افشاگريها و اعتراضها دعواى تاريخى مشروعه – مشروطه نبود. اين حضرات اگر کمى به عقب برگردند٬ اگر به سياستهاى همين امروزشان نگاه کنند٬ ميبينند خودشان به تطهير و چه بسا تمجيد ثابتى هاى اسلامى نشسته اند و سالهاى طولانى متحدانه عليه انقلابيون و کمونيستها شمشير زده اند. بگذاريد بپرسيم که خلخالى جلاد که دو خردادى و اصلاح طلب دينى و هم جبهه شماها بود چيزى از ثابتى کم داشت؟ آيا لاجوردى قاتل که دست ثابتى را از پشت بست٬ توسط جناب خاتمى٬ استاد و رهبر شماها تمجيد نشد؟ آيا شماها صدايتان درآمد؟ بگذاريد بپرسيم که طى سالهاى طولانى و همين امروز بيشتر شماها با امثال محسن مخملباف و ابراهيم نبوى٬ ثابتى هاى اسلامى ديروز و فيلمساز و ژورناليست و دگرانديش و اصلاح طلب امروز٬ در يک جبهه شمشير نزديد و نميزنيد؟ بگذاريد بپرسيم که بيشتر کاربدستان جمهورى اسلامى و رهبران شماها کمتر از ثابتى سر شکنجه گر ساواک رژيم سلطنتى جنايت کرده اند و آيا همين امروز بيشتر شماها با رهبران ثابتى ها در يک ائتلاف قرار نداريد؟ آيا همين صداى آمريکا٬ بى بى سى٬ و امثالم اين جماعت شکنجه گر را زير نور نميگذارند و آيا شماها کمترين اعتراض و انتقادى کرده ايد؟ نه٬ نکرده ايد! ميدانيد چرا؟ چون متحد شما و در کمپ شما عليه "طرفداران خشونت" بودند! چون بخش مهمى از شماها اصلاح طلبان و جمهوريخواهان و ناسيوناليستهاى محترم٬ خودتان راسا شريک جرم آنها هستيد!
واقعيت اينست که حقيقت و پايبندى به حقيقت تاريخى براى بورژوازى٬ تابعى از منافع و مصالح سرمايه و تداوم حاکميت سياسى و اقتصادى اش است. به اين اعتبار٬ حقيقت توسط جنبشهاى بورژوازى يا ضد حقيقت است و يا در بهترين حالت عکسى يک بعدى و مسخ شده از يک واقعيت چند بعدى. کسانى که بدرست به حضور ثابتى و اظهارتش در صداى آمريکا اعتراض ميکنند٬ وقتى نوبت شکنجه گران صف سياسى خودشان ميرسد٬ نه فقط دروغ را بجاى حقيقت تحويل جامعه ميدهند بلکه همراه با همان شکنجه گران عليه اعتراض کمونيستها و انقلابيون ليچار مى بافند!
مشکل اين آقايان اما نه درک معرفتى است٬ نه کورى تاريخى٬ نه آلزايمر سياسى. مشکل شما از ماهيت و اهداف سياسى جنبشى نشات ميگيرد که به شکنجه گر و بساط شکنجه براى بقاى نظم موجود نيازمند است. و بالاخره٬ اعتراضک تان به صداى آمريکا جدى نيست. شماها بدون پنتاگون٬ بدون صداى آمريکا٬ بدون بى بى سى و بدون بمباران دروغ و تبليغات ضد کمونيستى نان سياست از گلويتان پائين نميرود. شما نميتوانيد اعتراض به ثابتى هاى رژيم سلطنتى را به اعتراض و سياستى قاطع به ثابتى هاى اسلامى تعميم دهيد. شماها براى مقابله با کارگر و کمونيسم به ثابتى هاى اسلامى نياز داشتيد. حقيقت تاريخى براى شماها به همين پوچى است!
٢٢ فوريه ٢٠١٢